شعري از حافظ
اگر آن ترك شيرازي بدست آرد دل مارا
به خال هندويش بخشي سمرقند و بخارا را
بده ساقي مي باقي كه در جنت نخواهي يافت
كنار آب ركن آباد و گلگشت مصلا را
فغان كاين لوليان شوخ و شيرين كار شهر آشوب
چنان بردند صبر از دل كه تركان خان يقمار
ز عشق نا تمام ما جمال يار مستغنيست
كه با آب و خال و خط چه حاجت روي زيبا را
من از آن حسن روز افزون كه يوسف داشت دانستم
كه عشق از پرده ي عصمت برون آرد زليخا را
اگر دشنام فرمايي وگر نفرين دعا گويم
جواب تلخ مي زيبد لب لعل شكر خارا
حديث از مطرب و مي گو و راز دهر كم تر جو
كه كس نگشود و نگشايد به حكمت اين معمارا
غزل گفتي و دور سفتي بيا و خوش بخوان حافظ
كه بر نظم تو افشاند فلك عقد ثريا را
یکشنبه 2 مرداد 1390 - 5:24:19 PM